به گزارش تابناک قم، دو سال گذشت. دو سال از آن صبح زمستانی دلگیر که انگار غروب بود، گذشت. بیدار شدیم و فهمیدیم سایبان مملکت افتاده است و از حالا باید منتظر هر آفتاب داغ و هر باد سردی باشیم. بیدار شدیم و فهمیدیم همان موقع که در رختخوابهایمان به ویدیوهای پر بازدید میخندیدیم، همان موقع که با دوستان و آشنایان دورهم گل میگفتیم و گل میشنفتیم، همان موقع که خواب پادشاه هفتم را میدیدیم، یکی از بین ما رفت. یکی که برای تمام مردم کشور مثل برادر بود، برای بچههای شهدا مثل پدر.
میگویند کسی که داغ دیده را بگذارید گریه کند، غمهایش در دلش جمع نشود، بلای جسمش نشود. سایبان مملکت ما را گرفتند و حق ندادند عزاداری کنیم. درست است، تمام مردم ایران به احترام رشادتهایش راهپیمایی کردند، تشییع پیکرش چه باشکوه بود؛ فضای مجازی را میگویم. همان برنامه محبوب اینستاگرام. سالیان سال به از طریق مختلف به مردم کشور القا میکردند که آزادی بیان ندارید، اجازه نظر دادن ندارید، که حرف زدن و بیان نظرات حق همه انسانهاست و متاسفانه حق شما را پایمال کردهاند. آنقدر در گوشمان خواندند تا سردار شهید شد، تا بدنش مثال پیکر سیدالشهدا قطعه قطعه شد و خشم مردم روشن کرد، زمانی بود که همه مردم باهم به یک اندازه از آمریکا نفرت داشتند و تنها اسلحهشان صفحات اینستاگرامش بود. آنجا تازه معلوم شد آزادی بیانی که سالها از آن حرف میزدند یعنی چی؟ هر پست و اطلاعاتی که در آن نام سردار میآمد، مدت زیادی نمیکشید که حذف میشد! یعنی کسی اجازه نداشت برخلاف میل حکومت امریکا، حتی در صفحه اینستاگرام خودش، بین خودش و دوستانش مطلبی، عکسی، قصهای از سردار بگوید. سرداری که حقیقتا سردار دلها بود.
مراسمات تشییع پیکرش در مشهد، تهران، قم و کرمان و تماشای حضور آن حجم از مردمانی که با اشک، با چفیه و با گل به استقبال سایبان مملکتشان آمده بودند، نشان داد که مردم محبت را میبینند، محبت را میشناسند ومحبت را فراموش نمیکنند. مردمی که چند سال است خاطرات جنگهای او و دور نگهداشتن دشمن از خاک ایران را برای هم تعریف میکنند، حالا باید عزادار مردی باشند که آمریکا جانش را گرفت و حتی اجازه عزاداری هم نداد.
همان آمریکای آزادی بیان. مردی که جدا با تمام سیاستمداران و افرادی که نام و چهرهشان برای مردم آشناست فرق داشت و بخاطر همین فرق بود که مردم همگی طلب انتقام کردند. انتقام تا بدانند خربزه خوردن لرز دارد، تا بدانند با قلب مزدم یک کشور بازی کردن یعنی چه، تا دیگر جرات دست درازی به سایبانها را نکنند. اما خب، اگر بدون تعصب به آن روزهای پر ماجرا نگاه کنیم، میبینیم که آنها زودتر از ما نقشههایشان را کشیده بودند، توییتهای قبل از اتفاقات و هزار تکه پازل را که جمع میکردیم میفهمیدیم دی ماه ۹۸ ماهیست که با تمام وجود سعی دارند ایرانیان را از حکومتشان برنجانند. هر چه در چنته داشتند خرج کردند و فراموش کرده بودند اگر کسی همان لحظه اول به حق آزادی بیانی که در برنامههای امریکایی از او گرفته شد فکر کند، دیگر همه چیز را میفهمد.
آن روزها هم مثل تمام روزهای مصیبتبار گذشت و رفت. این کشور سالیان سال است که در تاریخ آرام و قرار ندارد.
سردار دلها رفت و اکنون دومین سالگرد نبودن سایبان ماست. حاج قاسم نیست اما محبتش هنوز در دلهای ماست. کسی چه میداند شاید ۲۰۰ سال بگذرد ومردم هر سال ۱۳ دی به یاد ماشینی که منفجر شد، خنجری که از پشت خورد و سایبانی که رفت، یادش را پاس بدارند و شاید آخرین درسی که حاج قاسم زمان شهادتش به مردم داد همین بود. محبت، محبتی که حتی مرگ هم حریف نابودیاش نمیشود. مسیرش سبز باد.