انتشارات انقلاب اسلامی منتشر کرد
بیانات رهبر معظم انقلاب درباره «شب ظلمانی شاهنشاهی»
کتاب «شب ظلمانی شاهنشاهی» مجموعهای است دربردارنده بیانات حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای درباره حکومتهای پادشاهی در ایران که توسط انتشارات انقلاب اسلامی منتشر شده است.
به گزارش تابناک رضوی،، «شب ظلمانی شاهنشاهی» در پنج فصل با عناوین تفاوت ولایت و سلطنت در اسلام، مفاسد سلطنت دو هزار و 500 ساله، مفاسد دوران قاجار، مفاسد مشترک دوران قاجار و پهلوی و مفاسد دوران پهلوی صورتبندی شده است. مردود بودن حکومت پادشاهی در اسلام، تعریف امامت و سلطنت از دیدگاه اسلام، تبیین چگونگی از بین رفتن عزّت ملّت ایران زیر بار سلطهی پادشاهان، نابودی دانش در کشور بر اثر استبداد پادشاهان، بروز فکر انحرافی «جدایی دین از سیاست» در سلاطین مستبد قاجار، نفوذ سیاسی و فرهنگی انگلیس به کشور در دورهی قاجاریّه، ایجاد وابستگی غلط قاجار به غرب به اسم تحوّل در کشور، هیچکاره بودن مردم، و انقطاع کامل حکومت قاجار و پهلوی از مردم، تحقیر فرهنگ ملّی، ترویج فرهنگ «ما نمیتوانیم» و به خطر افتادن زبان فارسی در دوران سلاطین قاجار و پهلوی، عادت دادن مردم به مصرف کالاهای خارجی در رژیم پهلوی، تبیین مسئله کشف حجاب و ترویج بیحجابی بهعنوان اولین سوغات پهلوی از غرب، وابسته کردن اقتصاد به نفت و متزلزل شدن پایههای کشاورزی در دوران پهلوی و نابودی مجلس و نهادهای مردمی در همان دوران ازجمله مهمترین مباحثی است که این اثر به بررسی آنها پرداخته است. در این نوشتار تلاش شده تا معرفی اجمالی از مهمترین مباحث این کتاب صورت گیرد:
تفاوت ولایت و سلطنت در اسلام
حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای بهعنوان یک اصل کلی، شاهنشاهی و ملوکیّت را به سبب تلقی ارباب و رعیتی پادشاه نسبت به مردم در نقطه مقابل اسلام میدانند: «ما با همه شاهها بدیم. شاه بد است. اصلاً شاه نمیتواند خوب باشد. ملوکیّت بد است. ملوکیّت، به معنای مالکیّت است. آن کسی که خودش را مَلک مینامد، یعنی پادشاه مالکیتی نسبت به مردم و به اصطلاح رعیت خودش برای خود قائل است. در اسلام اصلاً ملوکیّت مردود است... خلافت و ولایت، نقطهی مقابل ملوکیّت است»(22/اردیبهشت/77).
از دیدگاه رهبر معظّم انقلاب ماهیّت امامت، با ماهیّت سلطنت، مغایر، متفاوت و متناقض بوده و اصولاً این دو ضدّ یکدیگر تلقی میشوند: «امامت، یعنی پیشوایی روحی و معنوی و پیوند عاطفی و اعتقادی مردم؛ امّا سلطنت، یعنی حکومت با زور و قدرت و فریب؛ بدون هیچگونه علقهی معنوی و عاطفی و ایمانی. این دو، درست نقطهی مقابل هم است. امامت، حرکتی در میان امّت، برای امّت و در جهت خیر است. سلطنت، یعنی یک سلطه مقتدرانه علیه مصالح مردم و برای طبقات خاصّ؛ برای ثروتاندوزی و برای شهوترانی گروه حاکم.»(26/فروردین/79).
پس از این معظّمٌله با ذکر مثالی بهصورت مصداقی به تبیین این مسئله میپردازند: «آنچه ما در زمان قیام امام حسین میبینیم، دوّمی[سلطنت] است، نه آن اوّلی[امامت]؛ یعنی یزیدی که بر سر کار آمده بود، نه با مردم ارتباط داشت، نه علم داشت، نه پرهیزگاری و پاکدامنی و پارسایی داشت، نه سابقه جهاد در راه خدا داشت، نه ذرّهای به معنویات اسلام اعتقاد داشت، نه رفتار او رفتار یک مؤمن و نه گفتار او گفتار یک حکیم بود. هیچچیزش به پیامبر شباهت نداشت»(26/فروردین/79).
مسئله قابل تأمل در اندیشه رهبر معظّم انقلاب بحث ایشان درباره تمایز یا عدم تمایز بین حکومتها و سلاطین پیش و پس از ظهور اسلام و در سرزمینهای اسلامی است. از منظر معظّمٌله: «ما حکومتهای اموی و عبّاسی را نظام اسلامی نمیدانیم. آن حکومتها هم نظام پادشاهی و شاهنشاهی است؛ منتها یک نوع و شکل دیگرش. حکومت هارونالرّشید یا عبدالملک یا هشام و امثال اینها، چه فرقی با حکومت اردشیر درازدست دارد؟ آیا چون اسمشان مسلمان است، برتری دارند؟ مگر اسم، مسأله را حل میکند؟ حکومت سلطان محمود غزنوی در این کشور، چه فرقی با حکومتهای جبّارانی که درگذشته بودند، دارد؟ ازلحاظ حاکمیّت، غزنویان چه تفاوتی با ساسانیان داشتند؟ تفاوتی که وجود دارد، مربوط به فضای اسلامی است. فضای اسلامی، سلطان محمود غزنوی را هم وادار میکند که نمازش را بخواند. آن کسی هم که در ظلّ حکومت اوست، او هم نمازخوان بار میآید. این، ربطی به سلطنت سلطان محمود ندارد. این، برکت همان مقداری از اسلام است که وجود دارد.»(11/دی/69).