به گزارش تابناک رضوی، آیتالله علمالهدی ظهر امروز در خطبه دوم نماز جمعه این هفته در حرم امام رضا (علیهالسلام)، ضمن تبریک ولادت با سعادت سبط اکبر نبی مکرم اسلام، امام مجتبی (علیهالسلام)، اظهار کرد: در سیمای سیره امام حسن (علیهالسلام) دو جریان هست که برای ما واقعیتی را ثابت میکند؛ وجود مقدس امام حسن (علیهالسلام)، فرزند بزرگ عزیزترین خاندان بشری، صدیقه اطهر و امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، اولین ثمره و میوه این همسری و ازدواج در سال دوم زندگی خانوادگی صدیقه اطهر و مولا (علیهالسلام) به دنیا آمدند.
ایشان ادامه داد: هنگامیکه وجود مقدس فاطمه زهرا (سلامالله علیها)، امام حسن (علیهالسلام) را باردار بودند، جنگ احد اتفاق افتاده بود و در جریان جنگ احد، یک عده مسلمانان فرار کردند، مسلمانانی که به مدینه آمدند، برای توجیه فرار خودشان شایع کردند پیامبر کشته شد؛ صدیقه اطهر باوجود اینکه به اولین فرزند خودش باردار است، خبر شهادت پدر را شنید که اگر پیغمبر شهید شده باشد، یقیناً امیرالمؤمنین هم شهید شده، با آن شرایط، از مدینه با پای پیاده حرکت کردند و به میدان احد آمدند.
آیتالله علمالهدی عنوان کرد: خانم حامله جوانی که فرزند اولش است و تاکنون عوارض حمل را وارد نیست، در مقابل چنین خبر وحشتناک با پای پیاده راه بیفتد تا خود میدان جنگ بیاید، معلوم است در چه شرایطی قرار میگیرد؛ وقتی وارد میدان احد شد، صدیقه اطهر اول چشمش به امیرالمؤمنین افتاد که 90 زخم کاری بر بدن علی وارد شده، از 90 جا در بدن علی خون میریزد، بدن غرق خون.
ایشان خاطرنشان کرد: بلافاصله علی (علیهالسلام) ذوالفقارش را به صدیقه اطهر دادند و فرمودند «زهرا جان شمشیر را بگیر، این شمشیر امروز خون مشرکین را زیاد آشامیده است؛ جز به دست طاهره مطهرهای چون تو قابلتطهیر نیست»، این عمل امیرالمؤمنین وضع روحی صدیقه اطهر را به هم زد، تمام این مسائل طبق قانون وراثت انفعالی به آقازاده داخل رحم، وجود مقدس امام مجتبی (علیهالسلام) منتقل شد، این وراثت انفعالی امام حسن (علیهالسلام)
یکهتازی امام حسن (علیهالسلام) در جنگ جمل
نماینده ولیفقیه در خراسان رضوی با اشاره به وقایع جنگ جمل، ادامه داد: روز جنگ جمل مولا علی شمشیر را به دست محمد حنفیه دادند چون جنگ داشت ادامه پیدا میکرد درحالیکه دشمن شکستخورده بود، لشکر جریان جمل با شکست روبرو شده بودند اما اینها هنوز داشتند جنگ را ادامه میدادند، به خاطر شتر نری که بالای آن همسر پیغمبر نشسته بود و آنان فکر میکردند باید تا آخرین قطره خون از شتر حفاظت کنند، جنگ را ادامه میدادند.
ایشان افزود: حضرت خواستند جنگ خاتمه پیدا کند، شمشیر را دادند به دست محمد حنفیه، گفتند برو این شتر را پی کن، هودج بیفتد و جمعیت پراکنده شود، محمد حنفیه آمد، 300 نفر شمشیردار محافظ این شترند، حمله کرد کاری از پیش نبرد و با دستخالی برگشت، امیرالمؤمنین گفتند این کار تو نیست، این کار بچه فاطمه است، شمشیر را به دست امام حسن دادند و فرمودند برو شتر را پی کند، میگویند وقتی امام مجتبی (علیهالسلام) آمد، با یک نعره تکبیر این 300 نفر پا به فرار گذاشتند، امام حسن با یک ضربت، آنقدر سریع بود که 4 دست و پای شتر یکجا قطع شد، هودج آمد پایین و جنگ تمام شد.